دستگیری متهمین فروش غیرمجاز دارو در فضای مجازی| کشف ۵۰ هزار فقره داروی کمیاب و نایاب انهدام شبکه تولید محتواهای مبتذل مدلینگ به سردستگی ۲ زن جوان اگر وام‌گیرنده بدهی‌اش را پرداخت نکند، تکلیف ضامن چیست؟ از خسارت سنگین دخانیات به نظام سلامت تا زنگ خطر مصرف سیگار در سریال‌ها! ماجرای تکان دهنده قتل یک جوان | هر ۴ قاتل قصاص می‌شوند والدین بخوانند| آسیب‌های پرسه زنی کودکان در فضای مجازی نامگذاری ایستگاه راه‌آهن مشهد به نام آیت الله شهید رئیسی ریزش دوباره معدن زغال سنگ در کرمان (۱۰ خرداد ۱۴۰۳) | یک معدنکار جان باخت علت افزایش ناگهانی دمای هوا در کشور چیست؟ + ویدئو پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (پنجشنبه، ۱۰ خرداد ۱۴۰۳) | تداوم افزایش دما تا اوایل هفته آینده متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان بالاخره کِی اجرا می‌شود؟ مهار آتش‌سوزی ۲ منزل مسکونی در مشهد (۱۰ خرداد ۱۴۰۳) افزایش ۳۳ درصدی تردد ناوگان تجاری از پایانه‌های مرزی خراسان رضوی پسر جوان مشهدی، پدر پیرش را  کشت ساخت خانه‌های روستای کشف مشهد در بن‌بست وام مسکن افزایش ۱۰‌درصدی دانش‌آموزان استثنایی در خراسان رضوی تاریخ ۵۳۰ ساله سیگار | از سیگار برگ تا سیگار برق! غربالگری؛ تناقض‌ها و نقص‌ها | آیا چکاپ سه ماهه نخست بارداری  بیماری‌های نادر را  شامل می‌شود؟    سیستان‌و‌بلوچستان در صدر استان‌های پربارش در ایران (۱۰ خرداد ۱۴۰۳) تمدید مهلت پذیرش اسناد پزشکی ۱۴۰۲ بازنشستگان تا آخر خرداد
سرخط خبرها
مسافر سنت در هزاره سوم

هرگز چنین اشتباهی نمی‌کنم

  • کد خبر: ۲۵۰۸۴
  • ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۶
هرگز چنین اشتباهی نمی‌کنم
حجت الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
توضیح: به دلیل تداوم محدودیت تردد در ایام قرنطینه خانگی از یادداشت‌های شخصی ایام گذشته استفاده شده است.
شنبه| بعد از نماز، امام جماعت آقایی را معرفی کرد. با آقای دکتر، دست دادیم و سلام و احوال‌پرسی‌مان تا دم در رسید به سؤال او: حاج آقا، شما برای مجلس ثبت‌نام نمی‌کنید؟ خندیدم و چیز‌هایی در تقبیح نامزدی برای انتخابات گفتم با این مضمون که هرگز چنین اشتباهی نمی‌کنم. آقای دکتر سرش را پایین انداخت و گفت: راستش من ثبت‌نام کرده‌ام. فقط سکوت کردم، دیگر هرچه می‌گفتم خراب‌تر می‌شد!
یک‌شنبه| یک روحانی توی مترو می‌بینم. چندروز بود که کسی را با لباس روحانیت توی مترو ندیده بودم. هرچند می‌دانم بسیاری از دوستان روحانی و معمم در شهر تردد می‌کنند و معمولا به‌خاطر آسایش همسر و فرزندانشان بدون لباس روحانیت سوار اتوبوس و مترو می‌شوند، ولی کاش اقلا وقتی تنها هستند با همین لباس سوار مترو شوند تا مردم حضور آنان را در کنار خود ببینند و برخی حرف‌ها و حدیث‌ها را تکرار نکنند و خطای سوء‌استفاده برخی افراد معدود را به پای همه روحانیت ننویسند.
دوشنبه- جوانی سی‌وپنج‌ساله مرا کنار می‌کشد و بدون مقدمه شروع می‌کند به نجوا کردن؛ به خدا من هم دوست دارم زن داشته باشم و شب توی خانه‌ای گرم بچه‌ام را در بغل بگیرم. بعد سری تکان می‌دهد و اضافه می‌کند؛ دیروز تازه نصف حقوق فروردین را گرفته بودم، بعد دستی به روی شلوارش می‌کشد که سوراخ است و توضیح می‌دهد:
۲ نفر جوان ریختند سرم و چاقو زدند و پول‌هایم را بردند! با زبان بی‌زبانی می‌پرسد: حالا باید چه کنم؟ من هم با زبان بی‌زبانی می‌گویم: شرمنده و متأسفم که نمی‌توانم برایت کاری بکنم!
سه‌شنبه| تا به ایستگاه برسم، اتوبوس مسافرش را پیاده می‌کند و گاز می‌دهد و می‌رود. می‌دوم، اما به اتوبوس نمی‌رسم! خسته و کلافه و ناراحت آهی می‌کشم و توی دلم غرولندی می‌کنم. از راننده اتوبوس ناراحتم که چند ثانیه برای رسیدن و سوار شدن من صبر نکرده است. هنوز اتوبوس خیلی دور نشده است که یک ماشین ترمز می‌کند و شیشه را پایین می‌دهد. راننده سلام می‌کند و تعارف می‌زند: بفرمایید حاج آقا! دوستی است که مدت‌ها بود از او بی‌خبر بودم و ندیده بودمش. حالا از اینکه به اتوبوس نرسیده‌ام خوشحالم.
چهارشنبه| جوانی با چهره درهم رفته، نچ‌نچ کنان وارد واگن می‌شود و روبه‌روی من می‌نشیند. تا راه افتادن قطار مترو هنوز چند دقیقه باقی مانده و او که دنبال کسی می‌گردد تا شکایت و ناراحتی اش را ابراز کند علت کلافه گی‌اش را توضیح می‌دهد؛ دانشجوی دانشگاه آزاد است و از غربی‌ترین نقطه خارج شهر آمده به شرقی‌ترین نقطه شهر و تازه فهمیده است امروز استاد کلاس را تشکیل نمی‌دهد و حالا باید برگردد! می‌پرسد: نمی‌شد با پیامکی اطلاع‌رسانی کنند؟
پنجشنبه| مشغول برف‌روبی پشت‌بام هستم که چوب دسته پارو می‌شکند. مجبور می‌شوم به ابزار‌فروشی بروم و دسته پارویی فراهم کنم. دم در مغازه چندین دسته بیل را کنار دیوار گذاشته‌اند. یکی را برمی‌دارم تا به خیال خودم ده‌پانزده هزار تومان بدهم و ببرم. قیمت چوب دسته بیل و پارو ۵۰ هزار تومان است! با تعجب به فروشنده می‌گویم واقعا باور‌کردنی نیست! این چوب دسته بیل ۵۰ هزار تومان؟ با خود می‌گویم: دیگر نمی‌شود به دسته بیل هم بی‌احترامی کرد!
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->